توی یکی از سکانس های فیلمگرگومیش
ادوارد به بلا میگه منبدترین درنده ی دنیام
وهمهچیزمن توروجذب میکنه،از صدامگرفته تا بوی تنم،
چونتوشکاری و من شکارچی.
میگهمنخیلیا روکشتموممکنه تورو همبکشم
وتنها جواب بلا بهش اینه کهمهمنیست ، من اهمیت نمیدم!
عشقهمیشه همینبوده،
اینکه با چشم باز وپای خودت بری توی دام کسی
که میدونی میتونه نابودت کنه و باور داشته باشی
که هرگز اینکارونمیکنه و با تماموجود جذب چشمای بی رحم
اونی بشی که برای دیگران شاید چندان هم آدم خوبی نباشه
ولی برای تو انگار تمامخوبیهای دنیا خلاصه شده باشه
توی وجود همون یه نفر و مؤمن باشی
به اینکه هرگز با تو بد نمیشه و بد نمیکنه
و غیر از اون هیچچیز دیگه برات مهم نباشه و اهمیت ندی.
زندگی اما گاهی اوقات تراژدیکتر از هر فیلم و قصه ایه،
تو زندگی واقعی آدما بهخوش شانسی بلا و به شیدایی ادوارد نیستن
توی حقیقت عشق بی رحم تر از این حرفاست
گاهی وقتا کاری به باور،ایمان و اعتقادی که بهش داری نداره
عشق توی دنیای ما گاهی فقط یه رهگذریه که یهشب بی خبر از راه میرسه و میسوزونه و غارت میکنه ومیکشه
ومیره سراغ دهکده بعدی.
به همینسادگی
میترسم یه روزی برسه که اونو نبینم بمیرمتنها
خدایا کمک کن نـمیخوام بدونه دارم جونمیکنم اینجا
یکی هست تو قلبم که هر شب واسه اونمینویسم واونخوابه
خدایاکمک کن.
مـیخوام بدونه واسه اونه که قلب من این همه بی تابه
یه کاغذ، یه خودکار،دوباره شده همدم این دل دیوونم
خدایا کمک کن
ز تنهایی دلُم خونه
سایه های ما رو،شنای ساحل، پا به پا بی صدا غرق تمنا
یه روز اومدی تو سکوت سردم ،سربهراه شد این دل دوره گردم
حالا چیشده که میخوای جداشی؟چیشده توبگو من چه کردم؟
حالا باز منو نسیموموج دریا،میمونیم بی توغریب وتنها
به خدا بیتویه صدف شکستم ،به خدا
پ ن : چه دنیای بی رحمیه خدایا
آهنگ تمنا از بهنام صفوی
پ ن 2: برای نون خامه ایم
درباره این سایت